"هوالرئوف"
زخم ستاره
چند وقتي از ربوده شدن ناهيد گذشته بود كه خبر گرداندن دختري در
روستاهاي كردستان با دستاني بسته و سري تراشيده به جرم اينكه «اين جاسوس خميني
است!» همه جا پخش شد. يك روستايي گفته بود: آنها سر دختري را تراشيده بودند و او
را در روستا مي گرداندند . گفته بودند آزادت نمي كنيم مگر اينكه به خميني توهين
كني!.
از روز ربوده شدن او يازده ماه مي گذشت كه پيكر بي جان و مجروح و كبود
او را با سري شكسته و تراشيده در سنگلاخ هاي اطراف روستاي هشميز پيدا كردند. روايت
ديگر حاكيست كه اشرار براي وادار كردن ناهيد به توهين نسبت به حضرت امام(ره) اورا
زنده بگور كرده بودند.
وقتي جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسيار بي تابي مي كرد و
چندين بار از هوش رفت. پيكر آغشته به خون ناهيد اگر چه ديگر صدايي براي فرياد زدن
و جاني براي فدا كردن در راه انقلاب نداشت اما كتابي مصور از ددمنشي ضد انقلاب
بود. زنان سنندجي با ديدن آثار شكنجه بر بدن ناهيد و سر شكسته و تراشيده اش، به
ماهيت اصلي ضد انقلاب، بيش از بيش پي برده و با ايمان و بصيرتي بيشتر به مبارزه با
آنان پرداختند.
تهران، سفر آخر
شرايط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاكم گروهكها بر مردم، فشار
زايدالوصفي كه به خانواده شهيد رفته بود مادر شهيد را بر آن داشت به تهران هجرت
كند و پيكر شهيد ناهيد كرجو، شهيد مظلوم سنندجي را در قطعه شهداي انقلاب بهشت
زهراي تهران دفن نمايد.
چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهيد، بيمار شد و از دنيا رفت. برادر
ناهيد مي گويد: مادرم در تهران ماند و با بچه هاي كوچك و وضعيت بد اقتصادي مجبور
به كار شد. دوران سختي را گذرانديم اما مادر دلخوش بود كه نزديك ناهيد است. دلش خوش
بود كه ديگر لازم نيست كوه به كوه، دشت به دشت و آبادي به آبادي دنبال ناهيد
بگردد.